تلق تولوق

فک میکنم دربارش!!!!

بــه تــو بــدهکــارم؛


دســت کــم،


یــک جــان، بــرای هــر لبخنــد . . .

نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:25 توسط آرام| |

ببین... با توام...!
میخواى برى بـرو ...
دیگه هى زر نزن که مواظب خودت باش و خوش بخت شى و این زرت و
پرتا .....
وقتى رفتى...
دیگه این چیزا بهت مربوط نیست...
فـــهمیــــــدی؟؟؟؟
نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:48 توسط آرام| |

نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:20 توسط آرام| |

جاده ی موفقیت سر راست نیست

پیچی وجود دارد به نام شکست

دور برگردانی به نام سردر گمی

سرعت گیر هایی بنام دوستان

چراغ قرمز هایی بنام دشمنان

چراغ احتیاط هایی بنام خانواده

تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل

اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید

موتوری به نام استقامت

و راننده ای بنام خدا

به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد
نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:18 توسط آرام| |

در روزگارى كه بستنى با شكلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و
 
 
 
پشت میزى نشست. خدمتكار براى سفارش گرفتن سراغش رفت. پسر پرسید: بستنى با شكلات چند
 
است؟ خدمتكار گفت: ۵٠ سنت پسرك پسر كوچك دستش را در جیبش كرد ، تمام پول خردهایش را در
 
آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟ خدمتكار با توجه به این كه تمام میزها پر شده بود و
 
 عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : ٣۵ سنت پسر
 
دوباره سكه‌هایش را شمرد و گفت: براى من یك بستنى بیاورید. خدمتكار یك بستنى آورد و صورت‌حساب
 
 را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام كرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به
 
صندوق‌دار پرداخت كرد و رفت. هنگامى كه خدمتكار براى تمیز كردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه
 
روى میز در كنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود



نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت 8:23 توسط آرام| |

دختر ایران زمین گفت که:من دختر ایرانی ام !!!

چون خود را آراستم مرا فاحشه نامیدند .

آرامشم را بوق های ممتد در خیابان شکست .

مرا حرامزاده نامیدند و پارچه ای روی سرم کشیدندتا "تو" تحریک نشوی !

وقتی گفتم پاکم مرا دروغ گو خواندند .

خواستم دست از زندگی بکشم گفتند از ترس آبرو بود .

خندیدم و به من گفتند اغواگر !

حرف زدم گفتند خفه شو !

همجنس هایم بیمار می شوند و آزرده تا تو به کام برسی !

وقتی به من تجاوز کردند ، پارچه ای دیگر بر سر من انداختند و گفتند حال شکر کن به آزادی و امنیت ات !!!

خدایا شکرت من یک دختر ایرانی آزادم !!!

البته تا تجاوزی دیگر ... !!!


نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:9 توسط آرام| |

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود

با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز

خوبی داشت!



فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود

"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت

پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود

 

"اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !



روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!

فریاد زد

ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم!

همه چیز به نگاه تو بر میگرده! هر کسی داره با زندگیش میجنگه

ساده زندگی کن ،جوانمردانه دوست بدار ، و به فکر دوست دارانت باش

 

نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:7 توسط آرام| |

وقتي يه دختر بخاطر يه پسر اشك ميريزه ،
يعني واقعن دوسش داره...

اما ....وقتي يه پسر بخاطر يه دختر اشك بريزه ،
يعني ديگه هيچوقت نميتونه كسيو مثل اون دوست داشته باشه ....

خدااااااااااااااااااااا

نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 22:2 توسط آرام| |

عشــــ♥ــــق یــ ـعنـﮯ:

وقــتـﮯ ازت پـ ــرسیــבטּ چــﮧ نســبتـﮯ بـ ــا آقـ ـآ בارﮮ?؟

سـ ـرت رو بـالـآ بــگیرﮮ و شجــاعانـﮧ بگـﮯ
عشقمه
مـ ــیفهمـﮯ?؟

 

تمام خوبـــــی حس مالکیتـــــــ اینه که
از کســــی که دوسشـــــــ داری بپرسی تــــــــــو مال کی هستی؟!
و اون بدون معطلی بگه:
فــــــــقط مـــــــــال تــــــــــــــــــــو…

میدونے قشنگتریـטּ احساسـ چہ وقتیہ؟

وقتے برمیگردے یواشڪے بہ عشقتـ نگاهـ ڪنے

مے بینے ڪہ اونمـ داشتہ بهتـ نگاهـ میڪردهـ ... ...

نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:18 توسط آرام| |

هنوز وقتی میاد بارون با اینکه چتر دارم خیسم... چون از اینکه پیشم نیستی تو بارون اشک می‌ریزم...

نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:54 توسط آرام| |


Power By: LoxBlog.Com